بزرگترین وبلاگ علمی وتحقیقاتی وسرگرمی وهنری درآسیا این وبلاگ اونی هست که شما به دنبالش بودید آخرین مطالب
نويسندگان یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, :: 10:57 :: نويسنده : پیام عب
مختصری از شرح حال حضرت قاسم(ع)
و مادرش رَمله نام دارد. مرحوم شیخ مفید، سه نفر
از فرزندان امام حسن(ع) را نام برده که در کربلا
به شهادت رسیدهاند که عبارتند از: قاسم، ابوبکر
و عبدالله. و مرحوم محدث قمی فرزند دیگری بنام
عبیدالله نیز یاد کرده است که او نیز در کربلا شهید شد.
نرسیده بود. او دو ساله بود که پدرش شهید شد
و در مهد تربیت حسینی بزرگ شد و آن روح بلند و
همت عالی در این جوان هاشمی اثری عمیق کرد
و با اینکه در واقعهی کربلا، نوجوانی کم سن و سال
بود اما وقتی به میدان رفت بر خلاف انتظار لشکریان
دشمن، چنان با شهامت و دلیرانه جنگید و بر قلب
دشمن تاخت تا اینکه بر او حمله کرده و شهیدش نمودند.
شهادت حضرت قاسم(ع) در سال 61 هجری قمری رخ
داد و آنطور که سن آن حضرت را 13 سال نوشته اند،
تاریخ ولادت ایشان را میتوان اوائل
سال 48 هجری قمری تخمین زد.
فردا همهی شما کشته خواهید شد، قاسم(ع) نزد
عمویش آمد و عرض کرد: عمو جان من هم فردا
کشته خواهم شد؟ امام او را به سینهاش چسباند
و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم(ع) جواب داد:
از عسل شیرینتر است.
میشوی و عبدالله شیرخوار هم شهید میشود.
روز عاشورا قاسم(ع) خود را آمادهی جنگ کرد و
به حضور امام حسین(ع) آمد تا از او اجازهی جهاد بگیرد،
امام او را در آغوش گرفت و مدتی با هم گریه کردند
، سپس قاسم(ع) اجازه طلبید و امام به او اجازه نمیداد
. هرچه آن امامزادهی بزرگوار در اجازهی جهاد، مبالغه
میکرد، حضرت مضایقه میفرمود تا آنکه بر پای عموی
خود افتاد و چندان بر آن بوسه زد
و گریست تا از امام اجازه گرفت
.
کردن قاسم(ع) به میدان، عمامهاش را دو نصف کرد
نیمی از آن را مانند کفن بر تن قاسم(ع) نمود و
نیمی دیگر را بر سر قاسم(ع) بست. شاید اینکه
در سخن حمیدبن مسلم چهرهی قاسم(ع) به
نیمهی قرص ماه تعبیر شده از این رو بود که پارچهی
عمامه نیمی از صورت او را پوشانده بود.
حالیکه اشک بر گونههای مبارکش روان بود فرمود:
اگر مرا نمیشناسید، من قاسم پسر حسن(ع) و
نوهی پیامبر(ص) هستم که برگزیدهای از سوی
خداوند است، این عمویم حسین(ع) است که مانند
اسیران، گروگان گرفته شده و در بین مردم گرفتار شده
است. خدا این مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد.
سپس کارزار سختی نمود، به طوری که با آن
کمی سن، تعدادی از دشمنان را کشت.
برای جنگ از خیمهها بیرون آمد، گویی رخسارش
همچون پارهی ماه بود، شمشیری در دست و پیراهن
و شلواری بر تن و نعلینی در پای خود داشت که بند
یکی از آنها پاره شده بود و فراموش
نمیکنم که بند نعلین چپش بود...
سوگند به این پسر حمله میکنم، گفتم
سبحانالله این چه قصد و ارادهای است که نمودهای؟
این گروهی که پیرامون او را فراگرفتهاند، برای او بس
است آن مرد گفت: سوگند به خدا، بر او میتازم.
فرق مبارک آن مظلوم زد و سر او را شکافت،
حضرت قاسم(ع) با صورت روی زمین افتاد و
فریاد زد: ای عمو! به فریادم برس... حمیدبن
مسلم میگوید: چون صدای قاسم(ع) به گوش
امام حسین(ع) رسید، آن حضرت با شتاب سربرداشت
و به قاسم(ع) نگاه کرد، آنگاه به عمرو حمله کرد و
با شمشیری دست او را جدا نمود. عمرو فریادی
کشید به طوری که لشکریان صدای او را شنیدند،
سواران اهل کوفه حمله کردند تا عمرو را از دست
امام رها کنند ولی همین که هجوم آوردند، بدن
عمرو با سینهی اسبها برخورد کرد و او زیر پای
اسبان لگدکوب و کشته شد. حمیدبن مسلم میگوید:
چون گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام بالای سر
قاسم(ع) است و آن جوان در حال جان کندن میباشد
و پای بر زمین میساید. حضرت فرمود: سوگند به خدا
که دشوار است بر عموی تو که او را بخوانی و او نتواند
اجابت کند و اگر اجابت کند، تو را سودی نبخشد. دور
باشند از رحمت خدا، جماعتی که ترا کشتند. آنگاه
امام حسین(ع) قاسم(ع) را از زمین برداشت و در
بر کشید و سینهی او را به سینهی خود چسباند و
به سوی خیمهها روان گشت، در حالیکه پاهای
قاسم(ع) بر زمین کشیده میشد. سپس او را
در نزد پسرش، علیبنالحسین(ع) در میان کشته
شدگان اهلبیت خود، جای داد.
خدایا این گروه را نابود و پراکنده گردان و
هیچیک از آنها را باقی نگذار و هرگز آنان را نبخشای.
ای عموزادگان من، بردباری کنید. ای اهل بیت من
، شکیبایی کنید و بدانید که پس از امروز،
دیگر هرگز خواری نخواهید دید.
شواهد بسیاری ذکر شده حضرت سیدالشهداء(ع)
در ابتدای امر، اجازه نداد که حضرت قاسم(ع) به
میدان برود مگر بعد از التماس و بوسیدن دست و
پای عموی بزرگوارش. هنگامی که امام حسین(ع)
نالهی حضرت قاسم(ع) را شنید، با شتاب به بالین
او آمد و اینگونه به بالین شهیدی نشتافته بود و وقتی
به بالین قاسم(ع) آمد، لشکر را نفرین نمود.
گذارد، وقتی که به بالین حضرت قاسم(ع) آمد سینهاش
را به سینهی او چسباند. حاصل اینکه از آنچه گفته شد
، معلوم میشود که حضرت سیدالشهداء(ع) به حضرت
قاسم(ع) و علیاکبر(ع) به یک نحو محبت
داشت و به یک چشم نظر میفرمود.
نظرات شما عزیزان: نگار
ساعت12:56---16 اسفند 1391
سلام سپاس از زحماتتان،ننوشتید که حضرت قاسم کجا دفن هستند.کنار امام حسین و علی اکبر یا جای دیگر. وقتی رفتم زیارت اول جاده کربلا زیارتگاهی بود که نوشته بود قاسم بن حسن بن علی ولی نرسیده ب کربلا بود،آیا آن بارگاه متعلق ب حضرت قاسم است؟
موضوعات
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|